تلخ و شیرین مگر میشود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد خداوند دانه های انار....
| ||
|
امروز یچیزی از تو کمدم میخواستم و خیلی اتفاقی چشمم به دفتر خاطراتم افتاد! دفتری که از 7 سالگی دارمش حتی کوچیک ترین اتفاق ها رو توش نوشتم و یکی از با ارزش ترین چیزایی که دارم هم همین دفترمه اما به لطف این وبلاگ ها و اینترنت و غیره یادم افتاد دو سه سالی هست سراغش نرفتم این شد که امروز سری به گذشته زدم و شروع کردم به خوندن تلخی ها و شیرینی های زندگیم که گاهی با خوندن بعضی جمله هام و افکار کودکانم لبخندی رو لبم مینشست و گاهی هم.... راستش دیگه با دیدن اون قلم و دفتر قدیمیم دلم نیومد ولش کنم و شروع کردم نوشتن چیزای جدید حالا احساس سبکی میکنم ...حسی که همیشه بعد از نوشتن تو اون دفتر به سراغم میاد نظرات شما عزیزان:
صد دفعــه بهتــ گفتمـ با "دلمـ" بازیـــ نكنـ!
ببینـ... خرابشـ كردیـــ! دیگه عاشقـ نمیشــ ــه خیالتـــــ راحتــــ ــــ شــد؟ |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |